مهماندوست ترين مردم ايران


 






 
چند چيز است که اثر عمده در اخلاق دارد:آب و هوا، سياست، محيط، معاشرت، سختي و آساني معاش ،کم و زياد بودن عده ي باسواد نسبت به جمعيت.
آب و هواي خشک با کمي گرمي،اشخاص را متهور و سريع الحرکه مي کند و قوه ي حافظه را زياد مي سازد و باعث سرعت انتقال است .هواي مرطوب بطوء حرکت مي آورد و ذکاوت را کم مي سازد.
سياست استبدادي فکر را کوتاه مي کند که به جاهاي دور نمي رسد و چون از روي قانون و اساس نيست ،در نظرها تازه مي آيد و هميشه ذهن مردم متوجه پرهيز از آن چيزي است که نمي دانند که چيست،بنابراين ترسناک مي شوند و متفکر و محدود و خود را فقير جلوه مي دهند و از شرکت و اتحاد اجتناب مي ورزند. سياست قانون سبب اطمينان خاطر مي شود،جهت کارهاي بزرگ به يکديگر معاونت و کمک ميدهند، فکرهاي آزاد را به کارهاي روشن پرمنفعت متوجه مي سازند.معاشرت زياد با اشخاص مختلف،وسايل زندگاني سهل را ياد مي دهد،اسباب تجمل و شکوه موهوم اشخاص متنفذ را در چشم ها کوچک مي سازد.
کمي معاشرت، شخص را به وضع زندگي هر قدر پست باشد،قانع مي کند،مختصر اسباب بزرگي موهومي، در نظرش خيلي با جلوه ظهور مي کند. معاش ساده ي بي تکلف،شخص را آسايش طلب مي کند،زندگاني با کلفت ، اشخاص را وادار به اقدام امور مهمه،عده اي باسواد اگر نسبت به جمعيت کافي باشد، به مجاورت يکديگر همه صاحب دماغ روشن مي شوند و در مقام کشف حقايق و اکتشافات برمي آيند. عده باسواد اگر کم باشد همه حيران مي شوند، چون جمعيتي که در تاريکي واقع باشند، همين که يک نفر جلو افتاد ،قهراً تابع او مي گردند و مرض تقليد و متابعت به طور مهلک آنها را فرو مي گيرد، به حدي که محض متابعت پيشوا، منکر محسوسات و معتقد به موهومات مي گردند.
آب و هواي اصفهان چون خشک است،اغلب مردم آن سريع الانتقال هستند چنانچه بسيار در کلمات آنها،اشاره و تلميح مي باشد، بلکه به اين صفت که گفت وگوي با اشاره باشد، معروف هستند،صاحبان حافظه هم هستند. عمارات آنها به سبب آن که به آب نزديک است و زمينش مرطوب، بيشتر بطي ء الحرکه و با وقار هستند و علامت مرض مفاصل شيوع دارد و اهل شکار و صيد در آنها کم مي باشد.
تهور را طبعاً دارا هستند، ليکن به سبب اثر عوامل ديگر اتفاقاً ظاهر نمي شود، علامت اين است که از در همسايه شمالي و شرقي- شمالي آنها، در مقابل آنها معروف به جبن شده اند. سياست در اصفهان هميشه استبدادي بوده است و داراي دو نوع عامل:يکي به اسم ملکي و ديگر به اسم ديانتي. هر وقت متفق مي شده اند،مانند زمان صفويه ،اهالي را به فشار مضاعف مي فشرده اند ،وقتي هم با يکديگر ضديت پيدا مي کرده اند ،باز اهالي ميانه ي دو سنگ خرد مي شده اند. به اين سبب ، دائم اهالي به حالت پرهيز و اجتناب بوده اند که مقابل احکام استبدادي واقع نشوند، بنابراين داراي واهمه و سوء ظن شده اند و اطميناني که مايه ي اتحاد و اشتراک مي باشد، از آنها سلب شده است. کارهايي که به وسيله ي معاونت جماعت با يکديگر انجام مي گيرد ، در اصفهان پيدا نمي شود.متمولين به صورت فقرا زندگي مي کنند، معاشرت با اشخاص مختلف چون در مرکز واقع شده اند، ندارند.
امور نوظهور به نظرآنها نرسيده است،وضع زندگي بهتر و آسان تر را نديده اند،حالت محافظه کار پيدا کرده اند، اسلوب معاش آنها، همان است که در قديم بوده ،بلکه در سمت بلوک دور از شهر مثلاً فريدن،لباس قبل از اسلام ،هنوز زن هاي ارامنه مي پوشند،معاش در اصفهان چون بي تکلف و کم تفنن مي باشد اغلب خيلي قانع هستند کارهاي پرمنفعت هم بالتبع نيست.
سواد نوشتن و خواندن به سبب اين که متنفذين همه دانسته اند که دانش و فقط دانش است که جلوگيري اعمال آنهاست ناچار جلوگيري از انتشار دانش مي کرده اند. جهت حفظ مقام رياست به اين طور که در هر طبقه نادان ها را بر دانايان ترجيح مي داده اند و دماغ دانشمندان را پست مي کرده اند. بنابراين کسي به شوق تحصيل سواد نمي افتاد و چون عده ي باسواد که قريب شش هزار مي شود نسبت به جمعيت شهر که قريب هفتاد هزار باشد، قدر محسوس ندارد، نوعاً داراي ملکه تقليد و مرض مهلک تابعيت شده اند و همه ي صفات محموده ي اهل اصفهان زيرپرده ي تقليد پنهان شده است.
مثلاً يکي از صفات آنها شجاعت مي باشد، چنانچه وقتي جماعت افغن نزديک شهر رسيدند،اهالي بازار و کسبه بدون خوف و هراس جهت مقابله بيرون رفتند ليکن چون امراء تمرض و اختلاف پيدا کردند و مهياي شکست خوردن شدند مردم بيچاره هم محض تقليدي کورکورانه گريختند.
و در ايام محاصره شهر ،هر وقت جمعيت مي کردند که از شهر خارج شوند و دفاع کنند به سبب فريبي که خان حويزه به درباريان مي دادند از اين که قاصد آمده است و فردا طهماسب با اردو از بيرون مي رسد ما هم از داخل مي رويم، از دو طرف افغان را محاصره مي کنيم که يک نفر جان به سلامت نبرد و آنها را معطل مي کرد و جلوگيري مي شد، مردم روشنفکر هم که اين وضع را ديدند به تدريج از شهر گريختند و شهر از اشخاص خاص شد.
و ديگر صفت ، خيرات دوستي آنهاست که از بقاياي مخروبه هاي تکيه ها و خانقاه ها معلوم مي شود. مي گويند در اصفهان چهل خانه ي بر وجود داشته است که هر مسافري وارد مي شده است سه روز از او پذيرايي مي کرده اند.
هيات جامعه اگر از او باشد مصارف خيريه را به نحوي که عايد احتياجات عمومي باشد صرف مي کند ليک اگر قدرتي او را جلوگيري کرد و بي اختيار تسليم دست شخص گرديد، يقين است به ميل آن شخص صرف مي شود و عايد عامه نمي گردد.اينطور است که حالت اصفهانيان که هر قدر وجوهات بدهند علاوه بر اين که ديناري از آن به مصرف معارف و تعليم اطفال فقير و مريضخانه و هموار ساختن راه ها و تعمير پل ها نمي رسد، بالاخره احدي نمي فهمد و نبايست هم بفهمد که اين وجد در کجا مصرف شده است و اما حديثي که نسبت به امير مومنان (ع) مي دهند خلاصه اين که : پاره اي صفات محموده در اهل اصفهان نيست و بعضي اخلاق مضمومه را دارا هستند.
منبع: ويژه نامه روز اصفهان و کنگره بزرگداشت شيخ بهايي ضميمه روزنامه اصفهان زيبا / ارديبهشت 89.